غلبه بر عصبانیت

شاید آنچه خانواده را از مسیر همکاری دور می کند ، احساسات منفی مانند عصبانیت و آزار رسانی باشد که به دنبال عدم درک متقابل بر فرد غلبه می کند . عصبانیت آدمی را اسیر می کند و توانایی فکر منطقی را از انسان سلب می کند . عصبانیت حتی اگر چند دقیقه ای بیشتر هم طول نکشد ، بر تمام روز تاثیر می گذارد و احساسات شما را منفی می کند .

پدری را می شناسم که بیشتر اوقات خوب و مهربان بود ولی گاهی که عصبانی می شد نمی توانست رفتار و گفتار خود را کنترل کند . خانواده اش از ترس آنکه نکند او دوباره عصبانی شود ، با او با احتیاط رفتار می کردند. آنها هرگز نمی توانستند خودشان باشند و حرف دلشان را بزنند . جرات نداشتند از ترس هایشان با او حرف بزنند ، مبادا بیشتر عصبانی شود . همسر و فرزندان این مرد هیچ وقت نتوانستند صمیمیت واقعی را تجربه کنند . لذا خود این مرد هم از درون احساس تنهایی می کرد .

وقتی کسی در خانواده عصبانی می شود ، تاثیر آن در خانواده آنقدر تهدید آمیز است که دیگران صبر و تحمل خود را از دست می دهند و تمایل به جنگیدن در آنها به وجود می آید و این فقط اوضاع را بدتر می کند و احتمال آشتی را کمتر .

اغلب اوقات سناریو به اینجا ختم نمی شود و افراد تصمیم می گیرند از هم جدا شوند و هریک به راه خود بروند . آنها سعی می کنند مستقل زندگی کنند ، زیرا صمیمیت و وابستگی با این فرد دور از ذهن به نظر می رسد .

به همین دلیل وقتی چنین اتفاقی برای افراد می افتد باید در عمق وجود خود بیندیشند . سپس می توانند به تمایلات منفی خود اعتراف کنند و بر آنها مسلط شوند . از دیگران عذر خواهی کنند و به تدریج این برچسب را از بین ببرند و به ارتباطات یکدیگر اعتماد کنند .

البته بهتر است از این اتفاقات پیشگیری کنیم و یاد بگیریم اصلا عصبانی نشویم . یا در زمان مناسب تر و سازنده تری عصبانیتمان را بروز دهیم . ما باید یاد بگیریم با خودمان رو راست باشیم . باید تصمیم بگیریم دیگران را آزار ندهیم . حتی اگر آزاری از طرف آنها رسیده باشد . اغلب اوقات آزار ها غیر عمدی است . حتی اگر عمدی باشد ، باید به یاد داشته باشیم که بخشش موهبتی ارزشمند است . بخشیدن ، حرکت از  واکنشی بودن  به  عامل بودن است . چه دیگری را آزرده باشیم یا خودمان آزرده شده باشیم ، بخشش حرکت به سوی آشتی کردن است .

اگر خانواده را در اولویت قرار داده باشیم ، درک این مسئله  لازم و ضروری است که خانواده مهم تر از آن است که اجازه دهیم عصبانیت ها  اعضای خانواده را از حرف زدن باز دارند و پیوند های خانواده را سست و ضعیف کنند.

ایجاد وابستگی عاطفی متقابل ، مستلزم تلاش و شهامت است . در کوتاه مدت می توانیم در خانواده به طور مستقل زندگی کنیم . به دنبال نیاز های خود باشیم ، و نسبت به  اطرافیانمان  بی توجه باشیم ، ولی در دراز مدت متوجه خواهیم شد که لذت حقیقی را از دست داده ایم . فرزندان نیز وقتی با این الگو بزرگ می شوند ، مفهوم واقعی خانواده را درک نمی کنند و این روند را به خانواده آینده خود انتقال خواهند داد .

اغلب لازم است در مورد تجارب منفی حرف بزنیم ، برای آنها به دنبال راه حل بگردیم و با یکدیگر همدردی کنیم . هرگاه تجارب زشتی اتفاق می افتد ، باید اعتراف کنیم که چه سهمی در آن ماجرا داشتیم و دلسوزانه به حرف های دل دیگران گوش دهیم و این تجربه را بررسی کنیم و راه را برای تشریک مساعی باز بگذاریم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *