عشق در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. معمولا نوعی توجه واهمیت دادن به یک شخص یا شی است که حتی گاهی این عشق محدود به خود میشود (مفهوم خودشیفتگی). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای وجود عشق را نفی میکنند. عدهای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید میدانند. عده دیگری هم میگویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی هم نیست، اما نمیتوان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن به دیگران است. عدهای هم سعی دارند عشق را از طریق » حب نفس « یا » مرزهای خودی « جلوههای آن در زندگی امروزی تعریف نمایند(نوری و همکاران،۱۳۸۵). از نظرفروم[۱]،(۱۹۵۶) نیاز به عشق و عاطفه در هر انسانی قوی است. عشق حاصل از ازدواج نزدیکترین رابطه انسانها محسوب میشود. عشق از دیدگاه اریک فروم جایگاه بسیار والایی دارد . او عشق را نیروی فعال بشری میداند. نیرویی که موانع بین انسانها را میشکند و آنها را به هم پیوند میدهد و باعث چیرگی انسان بر احساس جدایی و انزوا میشود و در عین حال به او این امکان را میدهد که خودش و همسازی شخصیتش را حفظ کند. عاشق ومعشوق یکی میشوند ودر عین حال از هم جدا میمانند. در دیدگاه او عشق چهار صفت اساسی دارد : – دلسوزی ( رغبت جدی به زندگی وپرورش آنچه بدان مهر میورزیم). – احساس مسئولیت( پاسخ آدمی به احتیاجات انسان دیگر، خواه بیان شده باشد یا بیان نشده باشد در واقع یعنی توانایی وآمادگی برای پاسخ گفتن . – احترام( توانایی درک طرف مقابل آن چنان که هست و علاقه به این که دیگری آن طور که هست رشد کرده و شکوفا شود.) – شناخت (دلسوزی واحساس مسؤولیت بی شناخت کور خواهد بود و شناختی که با احساس بر انگیخته نشود خالی و میان تهی است.) در نهایت فروم عشق را هنری میداند که تنها با تمرین به دست میآید. ” تمرین، انضباط، تمرکز و بردباری”. اما فقط و فقط علاقهی شدید است که میتواند انسان را بر این هنر مسلط کند. به عقیده الین هاتفیلد[۲]، عشق دو نوع اصلی بیشتر ندارد: عشق دلسوزانه و عشق شهوانی. عشق دلسوزانه، مشخصهاش احترام متقابل، دلبستگی، عاطفه و اعتماد است. عشق دلسوزانه معمولاً در فضایی از احساس، درک متقابل و احترام مشترک برای یکدیگر، رشد مییابد. مشخصه عشق شهوانی، هیجان شدید، جاذبه جنسی، اضطراب و عاطفه است. هنگامی که به این هیجانات شدید از سوی مقابل نیز پاسخ داده شود، فرد احساس خوشحالی و ارضا میکند . امّا عشق یک سویه به احساس یاس و نومیدی و افسردگی میانجامد. به عقیده هاتفیلد، عشق شهوانی، عشقی گذرا است و معمولاً بین ۶ تا ۳۰ ماه بیشتر دوام نمیآورد. به گفته هاتفیلد، عشق شهوانی هنگامی که انتظارات فرهنگی مشوق عاشق شدن باشد، یا هنگامی که فردی با ایدههای پیش پنداشته شما در مورد معشوق ایدهآل مطابقت داشته باشد و یا هنگامی که حضور فرد دیگری باعث افزایش تحریک فیزیولوژیکی شما گردد، برانگیخته میشود. عشق شهوانی ایدهآل، سپس به عشق دلسوزانه که بسیار بادوامتر است منجر میگردد. با وجودی که اغلب مردم در جستجوی رابطهای هستند که امنیت و پایداری عشق دلسوزانه و شدت و حدت عشق شهوانی را یکجا در خود داشتهباشد، امّا به عقیده هاتفیلد چنین رابطهای بسیار نادر است (گنجی، ۱۳۸۰). زنان، نسبت به مردان( شاید به خاطر نقششان به عنوان مادر) احساس نیاز بیشتری به عشق و تعلق خاطر دارند. غالباً این بدان معناست که زنان مایلند محبّت بیشتری نثار دیگران کنند، اما براساس این تفاوت ژنتیکی، خود را در پیوند با مردانی می بینند که به اندازه انتظارشان، به آنها ابراز علاقه نمیکنند. ( یا لااقل به روشی که زنان انتظار دارند، ابراز علاقه نمیکنند.) در چنین شرایطی، هر دو طرف دچار ناکامی میشوند. زن به دلیل آنکه آنقدر که باید از طرف مرد محبت دریافت نمیکند، و مرد به دلیل نیاز کمترش به محبت، برایش دشوار است که علت نیاز بالای زنان به ابراز و دریافت محبت را درک کند. اما نیاز کمتر مرد به محبت مانع از یادگیری او در ابراز عشق نمیشود( گلسر [۳]، ۱۹۲۵: ۵۱). به عقیدهی اریک فروم[۴](۱۹۵۶) آدم خودخواه فقط به خودش علاقه دارد، همه چیز را برای خود میخواهد، از نثار کردن لذتی احساس نمیکند، در صورتی که از گرفتن شاد میشود . به دنیای خارج فقط از دیدگاه نفع شخصی مینگرد ، به احتیاجات دیگران، و شئون و همسازی و شرافت دیگران بیاعتناست . او جز خودش هیچ چیز را نمیتواند ببیند، او درباره همه کس و همه چیز، از جهت سودی که ممکن است برای شخص خودش داشته باشند، قضاوت میکند، و اساساً از دوست داشتن عاجز است. او معتقد است عشق عبارت از همبستگی و یگانگی با شخص، به شرط نگه داشتن فردیت و موازین شخصیت فردی است. عشق یعنی شرکت داشتن و آمیزش که مجال میدهد که تمام فعالیت درونی شخص ظاهر شود، عشق بارور همواره بر علائم توجه، مسئولیت، احترام و شناخت دلالت میکند.اریک فروم برآوردن نیازهای اساسی روانی از قبیل عشق، محبت، همدردی، هر شخص را وابسته به خانواده خود میداند. نتایج پژوهش قمرانی (۱۳۸۴) نشان داد که عشق نقش مهمی در رضایت زناشویی دارد و عشق و اعتماد بین همسران نخستین انگیزه در سازگاری و حل تعارض بوده است . عشق به همسر زیربنای رضایت از زندگی را تشکیل میدهد و رضایت زناشویی یک ارزیابی کلی از وضعیت رابطه زناشویی یا رابطه عاشقانه کنونی فرد است. نتایج به دست آمده نشان میدهد که عشق رابطه مستحکمی با رضایت زناشویی دارد و یکی از عوامل بسیار مهم در دستیابی به رضایت زناشویی ، عشق است(حافظی و جامعی نژاد، ۱۳۸۹). از نظر اریک فروم (۱۹۵۶) از دیگر مؤلّفههای عشق، حمایت و قدردانی است. در بررسی رابطه بین قدردانی و حمایت همسر و رضایت زناشویی بر روی زوجین شاغل مشخص شد که قدردانی و حمایت همسر با رضایتمندی زناشویی ارتباط مثبتی دارد و این امر در میان زنان در مقایسه با مردان بیشتر وجود دارد (احمدی وگروسی، ۱۳۸۳).
[۱]Erich Fromm
[۲] Hatfield
[۳] Glasser willaim
[۴] Erich Fromm
[۵] Schaefer, M. T., & Olson
[۶] Stulhofer, A., Ferreira, L. C., & Landripet, I.
[۷] Crawford, M., & Rhoda, U.
[۸] Schaefer, M. T., & Olson, D. H
[۹] Waring
[۱۰]Heller, P. E., & Wood, B
[۱۱] Sternberg, R. J.
[۱۲] passion
[۱۳] Long, L. & Young, M. E
[۱۴] Schaefer, M. T., & Olson, D. H.
[۱۵] emotional
[۱۶] social
[۱۷] sexual
[۱۸] intellectual
[۱۹] conventional
[۲۰] Bagarozzi, D. A
[۲۱] psychological
[۲۲] temporal
عباسی، وحیده؛ (۱۳۹۷)، بازشناسی معنایی خیانت زناشویی از نظر زنان ایران ، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان