آیا ثروت باعث شادی می شود ؟
اگر از دیگران بپرسید چه چیز هایی شاد و خوشحالتان می کند ؟ جواب ها احتمالا به وضع مالی و موقعیت اجتماعی آنان بستگی دارد افراد متمول احتمالا خواهند گفت : ثروت ، شهرت ، موقعیت های اجتماعی و قدرت بیشتر ، در حالی که افراد فقیر و بیمار ، آسایش و رفاه و سلامتی را باعث خوشحالی خود می دانند .یا جوامعی که زیر فشار های اجتماعی و سیاسی قرار دارند ، خوشحالی خود را منوط به کسب آزادی و استقلال می کنند .
چه چیز هایی به انسان شادی و سرور می دهد ؟
آیا دارایی ، مکان زندگی و افرادی که با آنان زندگی می کنید باعث شادی شما می شوندیا حالت و وضعیت ذهنی خودتان ؟
شادی و خرسندی حالتی درونی است که از آرامش خاطر و رضایت باطن حکایت دارد و ما حق داریم برای به دست آوردنش سعی و تلاش کنیم . این حق ماست که شاد باشیم . ما برای شاد زیستن زاده شده ایم .
آیا می توان شادی را با پول خرید ؟
آیا با کسب شهرت یا برخورداری از ثروت و قدرت ، حقیقتا شاد خواهیم بود ؟ اگر پاسخ مثبت است پس باید ثروتمند ترین ، مشهور ترین و قدرتمند ترین افراد هر جامعه شاد ترین باشند ، و همه فقیران و گمنام ها بسیار غمگین . ما می دانیم که اینگونه نیست .
روانشناسان برای یافتن رابطه شادی و عوامل مذکور مطالعات متعددی انجام داده اند . و به این نتیجه رسیده اند که ؛ رابطه ای بین ثروت و شادی وجود ندارد و آرامش و شادی را با پول نمی توان خرید . ؛
دکتر دیوید مایرز از این تحقیقات نتیجه می گیرد که« سن ، جنسیت ، موقعیت اجتماعی ، محل زندگی ، نژاد ، و سطح تحصیلات هیچ کمکی به شادی انسان نمی کنند »
او از افرادی که با آنان مصاحبه شده گفته های متعددی نقل می کند ، نظیر :
«ترجیح می دهم تمام ثروت خانوادگیم را با خانه ای پر از محبت عوض کنم . »
«پول به هر اندازه که باشد نمی تواند تاثر و غمی که از ناراحتی فرزندانم برایم به وجود آمده برطرف کند . »
بتازگی در مغرب زمین و در کشور های صنعتی با بررسی و تحقیقات علمی بسیار به نتایج فوق دست یافته اند گو اینکه عرفا و متفکران مشرق زمین مدتها قبل از این مطلب آگاه بوده اند .
با وجود این هنوز هم بسیاری از مردم برای کسب شادی و خرسندی به دنبال ثروت و شهرت هستند .
اگر ثروت و قدرت و شهرت موجب شادی نمی شود ، چه چیز هایی می توانند این مهم را محقق سازند ؟
از مردی سوئیسی که مهماندار هواپیما بود سوال کردم که فکر می کند مردمش مردمان خوشحالی هستند ؟ چون از نظر من سوئیس کشوری مرفه و زیبا و تمیز است . او گفت که مردم سوئیس را مردم خوشحال و خوشبختی نمی داند . مردم سوئیس مشکل بزرگی به نام روابط انسانی دارند . از او خواستم که بیشتر توضیح دهد .
او گفت : ۳۵ ساله ام و زن و دو فرزند دارم و حدود ۱۲ سال است که کار می کنم . گر چه برای من پیش نیامده ولی چند نفر از همکارانم و بسیاری از زن و شوهرهای جوان ، – غالبا با یک یا دو فرزند – از همسرانشان جدا شده اند . دادگاه اکثرا مراقبت از بچه ها را به مادر واگذار می کند و پدرمجبور است نیمی از درآمدش را برای نگهداری بچه ها بپردازد . و پدر فقط هفته ای یک روز می تواند بچه هایش را ملاقات کند .
زندگی مرد جوانی را – با هر ملیتی – تصور کنید که همسرش را طلاق داده و تنها زندگی می کند . پس از اتمام کار روزانه ، چنین مردی وارد خانه ای می شود که از افرادی که می توانست به آنان عشق بورزد و عصاره شیرین حیات را دریافت کند، خالی است .آیا برای چنین فردی ، زیباییهای شهر ، برخورداری از رفاه و ثروت می تواند شادی آور باشد ؟
به یاد هاوارد هیوز، میلیاردر معروف امریکایی ، افتادم که در روزنامه ها درباره اش خوانده بودم . از قرار معلوم او کسی را نداشت که واقعا دوستش داشته باشد . در اواخر زندگی ، خود را در یک اتاق تاریک در هتلی حبس کرده بود و تنها و منزوی زندگی می کرد .
دکتر مهدی بهادری نژاد