مفهوم و نظریه های کمال گرایی
تهیه و ترجمه وحیده عباسی
کمالگرایی تمایل افراد برای وضع معیارهای کامل و دستنیافتنی و تلاش برای تحقق آنها است که خود ارزشیابیهای انتقادی از عملکرد شخصی را به دنبال دارد.
کمالگرایی یا کمالطلبی، از پدیدههای شایعی است که میتوان مشاهده نمود. کمالگرایی اگر به معنای رشد و پیشرفت یا تعالی و کامل شدن باشد، از ویژگیهای مهم انسانی است و از جمله ویژگیهایی است که موجب تمایز انسان از حیوان میشود. این نوع از کمالگرایی سالم و بهنجار شناخته میشود و اگر کمالگرایی و تمایل به استانداردهای بالا در انسانها نبود از رشد و پیشرفت نسل بشر طی سالها و قرنهای گذشته خبری نبود.
در مفهومسازیهای اولیه کمالگرایی، دیدگاهی تکبعدی و آسیب شناسانه به آن وجود داشت. هالندر(۱۹۶۵) از اولین نظریهپردازانی بود که در مورد افراد کمالگرا شرح داد و کمالگرایی را ویژگی شخصیتی لزوماً منفی تعریف کرد که شامل درخواستی غیرمنصفانه از خود یا دیگران است، برای عملکردی فراتر از آنچه در یک موقعیت موردنیاز است. همچنین هالندر بر اهمیت فرایندهای شناختی در بقای کمالگرایی تأکید کرد؛ مانند توجه انتخابی که در آن، شخص همیشه بر شکستهای واقعی یا ادراک شده متمرکز است، درحالیکه موفقیتها اغلب ردیابی اعتبار در نظر گرفته میشوند.
در نظر فروید کمالگرایی رشد بیش از حد کارکرد فراخود است که برای پیشرفت، درخواستهای افراطی از فرد دارد. این فراخود تنبیهگر است و فرد را به پیشرفت افراطی ترغیب میکند و موجب پیامدهای ناگواری مانند ناکامی در پیشرفت و آسیبپذیری در برابر شکست میشود و احتمال وقوع اضطراب امتحان، افسردگی و خودکشی را به همراه دارد (تری شورت، اونز، اسلاد و دیویی، ۲۰۰۷؛ به نقل از قدمی، ۱۳۹۲).
با توجه به اینکه سبکهای فرزندپروری مختلف به شیوههایی توصیف شدهاند که ماهیت کمالگرایانه به نظر میرسند (بامریند ۱۹۷۷). به عنوان مثال، والدین مستبد در رفتارهای والدینی خود سخت، کنترلگر و انعطاف ناپذیر توصیف شدهاند (باربر، ۱۹۹۲؛ بولکرافت، کارمودی، و بولکرافت، ۱۹۹۶؛ کانگر، کانگر، و اسکاراملیا، ۱۹۹۷؛ کوردک، ۱۹۹۳؛ رادزیوسکا، ریچاردسون، دنت، و فلای، ۱۹۹۶)، گرایش هایی که برای درک مفهوم کمالگرایی مرکزی هستند.
کمالگرایی والدین را چگونه میتوان تعریف کرد؟ بسیاری از متخصصان اولیه کمالگرایی را به عنوان تمایل به داشتن اهداف بسیار بالا و استانداردهای سخت انعطاف ناپذیر تعریف کردند (برنز، ۱۹۸۰؛ پچ، ۱۹۸۴). با این حال، چنین تعریفی از کمالگرایی ممکن است بسیار محدود باشد، زیرا نمیتواند آن دسته از افرادی را که دارای انگیزه و شایستگی بالایی هستند و در عین حال بیش از حد کمالگرا نیستند، در بر گیرد (فراست، مارتن، لاهارت، و روزنبلیت، ۱۹۹۰).
با تمایز بین کمال گرایی عادی و روان رنجوری (هاماچک، ۱۹۷۸)، کمال گرایی مثبت و منفی (تری-شورت، اوونز، اسلید و دیویی، ۱۹۹۵)، و کمال گرایی تسهیل کننده (یعنی سازگار) و ناتوان کننده (یعنی ناسازگار) (دان، کاسگروو دان، ویلسون، و سیروتویک، ۲۰۰۰)؛ به نظر میرسد که برخی از گرایشهای کمالگرا ممکن است برای زندگی افراد مفید باشد، در حالی که جنبههای دیگر ممکن است مضر باشند (بلات، ۱۹۹۵؛ هاماچک، ۱۹۷۸). افرادی که جنبههای مثبتتر کمالگرایی را نشان میدهند، میتوانند به اهدافی که تعیین کردهاند دست یابند و ارزیابی کمالگرایی والدین را به دست آورند.
در مقابل، کمالگرایانی که جنبههای منفیتر کمالگرایی را نشان میدهند، بدون توجه به نتیجه، از کار خود ناراضی هستند. آنها به طور کلی احساس میکنند که دستاوردهای آنها به اندازه کافی خوب نیست. با توجه به این تمایز بین کمالگرایی مثبت و منفی، چندان تعجب آور نیست که برخی از محققان اخیر از رویکردی چند بعدی برای مطالعه کمال گرایی حمایت کردهاند.
دو گروه تحقیقاتی مستقل در بررسی برخی از مولفههای چند بعدی کمالگرایی پیشرفت قابل توجهی داشتهاند. به عنوان مثال، هویت و فلت و همکارانشان (فلت، هویت، و دروز، ۱۹۹۶؛ فلت، هویت، و دایک، ۱۹۸۹؛ فلت، روسو، و هویت، ۱۹۹۴؛ هویت و فلت، ۱۹۹۱؛ هویت، میتلستد و ولرت، ۱۹۸۹) سه جنبه از کمالگرایی را شناسایی کرده است: کمالگرایی خودمحور (یعنی تمایل به تعیین استانداردهای بالا برای خود و اعمال ارزیابی های بیش از حد انتقادی برای خود)، کمالگرایی تجویز شده از نظر اجتماعی (یعنی گرایش به این باور که دیگران استانداردهای بالایی را برای خود تعیین کردهاند و متعاقباً در صورت عدم رعایت آن استانداردها نا امید خواهند شد، و کمالگرایی دیگر گرا (یعنی تمایل به تعیین استانداردهای غیرواقعی بالا برای دیگران و ارزیابی آنها به شیوهای خشن).
علاوه بر رویکرد هویت و فلت برای مطالعه کمال گرایی، فراست و همکارانش (فراست، هایمبر، هولت، ماتیا و نوباور، ۱۹۹۳؛ فراست و هندرسون، ۱۹۹۱؛ فراست و همکاران، ۱۹۹۰) رویکردی چند بعدی را نیز در پیش گرفته اند. که شش بعد کمال گرایی را مشخص می کند: نگرانی بیش از حد نسبت به اشتباهات (نیاز به عملکرد عالی و عدم تمایل به پذیرش حتی کوچکترین خطاهای شخصی)، استانداردهای شخصی بالا (تمایل به تعیین استانداردهای بیش از حد بالا برای خود و سپس مسئول دانستن خود در این موارد) ، اهداف برآورده نشده، انتظارات بالای والدین (زیر نظر والدین بودن)، استانداردها و توقعات بالا برای خود، انتقاد زیاد والدین (اعتقاد به اینکه فرد باید با کمال مطلق عمل کند، در غیر این صورت با تنبیه والدین روبرو میشود)، تردید در مورد کیفیت اعمال خود (احساس مبهم اینکه عملکرد فرد به اندازه کافی خوب نیست و میتواند عملکرد بهتری داشته باشد) و ترجیح نظم و سازماندهی (تمایل به مرتب بودن بیش از حد محیط اطراف)(اسنل و همکاران، ۲۰۰۵).
آندورس، بورنز و دوئلینگ(۲۰۱۴) متأثر از هیل و همکاران (۲۰۰۴)، نیز کمالگرایی را واجد جنبههای مثبت و منفی میدانند. بدین معنا که کمالگرایی مثبت موجب انگیزه پیشرفت در فرد میشود و موجب توجه به جزئیات ضروری در پژوهشهای علمی میشود ولی کمالگرایی منفی افراد را به صورت وسواسگونه برای رسیدن به اهداف غیرممکن ترغیب میکند.
آندورس و همکاران (۲۰۱۴) معتقدند، هدف کمالگرایی مثبت دستیابی به پیامدهای مثبت مانند عملکرد مطلوب و سازگاری و هدف کمالگرایی منفی اجتناب و فرار از پیامدهای منفی مانند و اضطراب، فقدان عزتنفس و شرم درونی است. ازآنجاکه کمالگرایان منفی، بین خواستههای کمالگرایانه روان نژند گونه و عملکرد واقعی، تناقض و فاصلهای را درک میکنند، اعتقاد بر این است که تناقض و فاصله حاصل، موجب تأثیرات نامطلوب بر اضطراب فرد میشود (صابونچی و لوند[۲۶]ه، ۱۹۹۷؛ زاهد بابلان، پوربهرام و رحمانی جوانمرد، ۱۳۹۳).
کمال گرایی گرایش شخص به داشتن مجموعه ای از معیارهای بالای افراطی و اهداف بلندپروازانه و جاه طلبانه و تلاش افراطی برای رسیدن به این اهداف و معیارهای بالا است . در کمالگرایی عملکرد فرد با خود ارزشیابی انتقادی و افراطی و عدم اعتماد به نفس است(هیویت و فلت، ۱۹۹۰).
هاماچک(۱۹۷۸) کمالگرایی را به دو بعد تقسیم کرده است: کمالگرایی بهنجار و ناهنجار. تعریف وی از کمالگرایی نابهنجار این است نگرانی زیادی درباره اشتباهات خود و داوریهای دیگران دارد. در کمالگرایی ناسالم و نابهنجار، رعایت استانداردهای بالا در شرایطی است که هزینه رعایت آن استانداردها بیشتر از منافعشان بوده و ضرورتی برای آن نیست.
سازه کمالگرایی مدتهاست که به عنوان یک ویژگی شخصیتی بیمارگونه (پچ، ۱۹۸۴؛ هویت و فلت،۱۹۹۰) مفهومسازی شده است. بارنز(۱۹۸۰) کمال گرایان را به احتمال زیاد درگیر تفکر دوگانگی ناسالم “همه یا هیچ” تحریف شده توصیف میکند – به ویژه با استفاده از عبارات “باید” (مثلاً “من باید بهتر میدانستم”، “من باید فرد بهتری بودم” و غیره. ) که به ناچار دستاوردهای آنها را کاهش داده و آنها را برای شکستهای آینده آماده میکند. با این حال، در چند سال گذشته، محققان شروع به بررسی این ایده کردهاند که کمالگرایی میتواند برای فرد مفید باشد یا اینکه منجر به بروز برخی از آسیبهای روانی شود(تری شورت و همکاران، ۱۹۹۵؛ اسلانی، ریک و اشبی، ۲۰۰۲). کمالگرایی در شرایط خاصی میتواند سودمند باشد. این امر در افرادی مشهود است که به خود انگیزه میدهند تا عملکرد خود را در فعالیت های روزمره زندگی و وظایف هدف مدار افزایش دهند. کمالگرایی یک اختلال روانی نیست. بلکه مجموعهای از باورها در مورد خود و رابطهاش با دیگران است، طبق نظر گرنسپون(۲۰۰۰) بسته به تجلی ویژگیهای کمالگرایی مرتبط با مثبت یا منفی، میتواند کمابیش برای فرد مفید باشد. در پژوهشها نشان داده شده است که کمال گرایی مثبت عملکرد را در انواع مختلفی از تست های عصبی-شناختی، از جمله وظایف حافظه فعال، بهبود میبخشد، که نشان میدهد ماهیت انطباقی دارد(اسلاد، کاپل و توونس، ۲۰۰۹). کمالگرایی حتی به عنوان یک عنصر کلیدی در شخصیتهای با استعداد پیشنهاد شده است(پارکر و آدکینز، ۱۹۹۵؛ اورنج، ۱۹۹۷).
در سال ۱۹۷۸، هاماچک کمالگرایی عادی را توصیف کرد که در آن فرد قادر به تعیین اهداف و استانداردهای بالایی است که به عنوان محرک عمل میکنند. وقتی شرایط تغییر میکند، افراد این توانایی را دارند که استانداردهای قبلی خود را اصلاح کنند. این نوع کمال گرایی معمولی مفید تلقی می شود زیرا سازگار است و احساس رضایت از دستاوردها به دست میآید. کسانی که کمالگرایی معمولی دارند، استانداردهای شخصی بالایی دارند و تلاش میکنند تا از طریق پیامدهای مثبت به دستاوردهایی دست یابند. هاماچک همچنین کمالگرایی منفی یا روان رنجور را توصیف میکند که مشخصه آن این است که فرد در دستیابی به هدف انعطاف ناپذیر است و بیش از حد از شکست انتقاد می کند. احساس شک به خود و تمایل به اجتناب از پیامدهای منفی نیز با کمال گرایی منفی همراه است. با کمال گرایی منفی، احساس موفقیت به عنوان “کسب نشده” تلقی می شود، زیرا فرد سطح موفقیت را به سختی به اندازه کافی خوب درک میکند. این مفهومسازی به برخی از جنبههای مثبت رفتار کمالگرا اجازه میدهد و در عین حال ویژگیهای منفی آن را نیز در نظر میگیرد. سایر مدلهای دوگانه مشابه از عباراتی مانند کمالگرایی راضی و ناراضی(اسلاد و همکاران، ۱۹۹۱)، کمالگرایی سازگار و ناسازگار(بلک و رینولدز، ۲۰۱۳؛ وانگ، اسلنی و ریچ، ۲۰۰۷)، تلاش مثبت و ارزیابی ناسازگار و کمالگرایی عملکردی و ناکارآمد(پاپادومارکاکی و پورتینو، ۲۰۱۲) استفاده میکنند.
کراک و همکاران(۲۰۱۲) از پرسشنامه کمال گرایی استفاده کردند که نشان داده شده است شامل دو عامل اصلی است: کمال گرایی وجدانی و کمال گرایی خودارزیابی. کمال گرایی وجدانی شبیه کمال گرایی مثبت به نظر میرسد زیرا شامل سازماندهی، تلاش برای تعالی، برنامه ریزی و استانداردهای بالای دیگران است. به نظر میرسد کمالگرایی خودارزیابیگر جنبههای منفیتر کمالگرایی را در بر میگیرد، زیرا شامل نگرانی در مورد اشتباهات، نیاز به تأیید، نشخوار فکری و فشار درک شده والدین میشود. آنان یک رابطه مثبت قوی بین کمال گرایی وجدانی و ویژگی شخصیتی، وظیفه شناسی و یک رابطه کوچک بین کمالگرایی وجدانی و روان رنجورخویی یافتند. این مطالعه به نگرانیهای فزاینده اعتبار کمالگرایی و وظیفهشناسی به عنوان موجودیتهای جداگانه کمک کرد. همچنین یک رابطه متوسط بین کمال گرایی خودارزیابی و روان رنجورخویی را گزارش کردند که نشان دهنده برخی همپوشانی مفهومی است. تمایز بین کمال گرایی و روان رنجوری را بیشتر پیچیده می کند. یلو و تزر (۲۰۱۰) در نمونه ای از دانشجویان دانشگاه ترکیه، دریافتند که کمال گرایی انطباقی به طور قابل توجهی توسط وظیفه شناسی، گشودگی و برون گرایی پیش بینی میشود در حالی که کمال گرایی ناسازگار به طور قابل توجهی توسط روان رنجورخویی، اضطراب و اجتناب از دلبستگی پیش بینی میشود. در مقایسه با پنج ویژگی شخصیتی بزرگ و سبک های دلبستگی، وظیفه شناسی بزرگترین پیش بینی کننده کمال گرایی انطباقی است.
والدین کمالگرا به صورت معمول در همه جنبههای زندگیشان این ویژگی را از خود نشان میدهند. آنها دوست دارند در همه کارها برترین باشند. در غیر این صورت احساس شکست میکنند. ممکن است این افراد برای رسیدن به اهدافشان، خود و یا اطرافیان را نیز قربانی کنند. این افراد، غالبا انسانهای موفقی هستند. با این حال احساس رضایت نسبت به خود و فرزندشان ندارند.
والدین کمالگرا همیشه از حال و آینده فرزندشان هراس دارند. اگر نتوانند فرزندشان را به بهترین دانشگاه بفرستند، احساس شکستخوردگی میکنند. کمالگرایان بر این باورند که استانداردهای تعیینشده از سوی ایشان باعث تعالی کودک خواهد شد ولی در حقیقت این طور نیست و ممکن است وضعیت معکوس باشد.
منابع
زاهد بابلان، عادل؛ پوربهرام، روشنک و رحمانی و جوانمرد، سمیرا (۱۳۹۳). کمالگرایی، جهت گزینی هدف و عملکرد تحصیلی با فرسودگی تحصیلی. رهیافتی نو در مدیریت آموزشی. ۵(۲)، ۱۲۴-۱۰۹.
قدمی، مجید (۱۳۹۲). بررسی رابطه کمالگرایی با اضطراب امتحان دانشآموزان. فصلنامه نوآوری آموزشی، ۱۳(۳)، ۱۵۰-۱۳۶.
Andrews, D. M., Burns, L. R., & Dueling, J. K. (2014). Positive Perfectionism: Seeking the Healthy, Should, or Should We? Open Journal of Social Science2 (8), 27-34.
Barber, B. K. (1992). Family, personality, and adolescent problem behaviors. Journal of Marriage and the Family, ۶۹-۷۹.
Baumrind, D. (1977). What research is teaching us about the differences between authoritative and authoritarian child-rearing styles. Human dynamics in psychology and education, ۳.
Black, J., & Reynolds, W. M. (2013). Examining the relationship of perfectionism, depression, and optimism: Testing for mediation and moderation. Personality and Individual Differences, ۵۴(۳), ۴۲۶-۴۳۱.
Blatt, S. J. (1995). The destructiveness of perfectionism: Implications for the treatment of depression. American Psychologist, 12, ۱۰۰۳-۱۰۱۹.
Bruce, S. E., Yonkers, K. A., Otto, M. W., Eisen, J. L., Weisberg, R. B., Pagano, M., … & Keller, M. B. (2005). Influence of psychiatric comorbidity on recovery and recurrence in generalized anxiety disorder, social phobia, and panic disorder: a 12-year prospective study. American Journal of psychiatry, ۱۶۲(۶), ۱۱۷۹-۱۱۸۷.
Bulcroft, R. A., Carmody, D. C., & Bulcroft, K. A. (1996). Patterns of parental independence giving to adolescents: Variations by race, age, and gender of child. Journal of Marriage and the Family, ۸۶۶-۸۸۳.
Burns, D. D. (۱۹۸۰). The perfectionist’s script for self-defeat. Psychology Today, 13, ۳۴-۵۲.
Conger, K. J., Conger, R. D., & Scaramelia, L. V. (1997). Parents, siblings, psychological control, and adolescent adjustment. Journal of Adolescent Research, 12, ۱۱۳-۱۳۹.
Dunn, J. G. H., Causgrove Dunn, J., Wilson, P., & Syrotuik, D. G. (2000). Reexamining the factorial composition and factor structure of the Sport Anxiety Scale. Journal of Sport and Exercise Psychology, 22, ۱۸۳-۱۹۳.
Flett, G. L., Hewitt, P. L., & DeRosa, T. (1996). Dimensions of perfectionism, psychosocial adjustment, and social skills. Personality and Individual Differences, 20, ۱۴۳-۱۵۰.
Flett, G. L., Hewitt, P. L., & Dyck, D. G. (۱۹۸۹). Self-oriented perfectionism, neuroticism, and anxiety. Personality and Individual Differences, 10, ۷۳۱-۷۳۵.
Flett, G. L., Russo, F. A., & Hewitt P. L. (1994). Dimensions of perfectionism and constructive thinking as a coping response. Journal of Rational-Emotive and Cognitive-Behavior Therapy, 12, ۱۶۳-۱۷۷.
Frost, R. O., Heimber, G. R., Holt, C. S., Mattia, J. I., & Neubaur, A. L. (۱۹۹۳). A comparison of two measures of perfectionism. Personality and Individual Differences, 14, ۱۱۹-۱۲۶.
Frost, R. O., & Henderson, K. J. (۱۹۹۱). Perfectionism and reactions to athletic competitions. Journal of Sport and Exercise Psychology, ۱۳, ۳۲۳-۳۳۵.
Frost, R. O., Marten, P., Lahart, C. M., & Rosenblate, R. (1990). The dimensions of perfectionism, in “Cognitive Ther Res”, ۱۴.
Frost, R. O., Lahart, C. M., & Rosenblate, R. (۱۹۹۱). The development of perfectionism: A study of daughters and their parents. Cognitive Therapy and Research, 15, ۴۶۹-۴۸۹.
Frost, R. O., Marten, P., Lahart, C., & Rosenblate, R. (۱۹۹۰). The dimensions of perfectionism. Cognitive Therapy and Research, 14, ۴۴۹-۴۶۸.
Greenspon, T. S. (2000). “Healthy perfectionism” is an oxymoron!: Reflections on the psychology of perfectionism and the sociology of science. Journal of Secondary Gifted Education, ۱۱(۴), ۱۹۷-۲۰۸.
Hamachek,D.E.(1978).Psychodynamics of normal and neurotic perfectionism. Psychology: A Journal of Human Behavior.
Hewitt, p.L, & flett, G.L. (1990). The multidman tional perfectionism scale : Development and Validation (Abstract). Canadian psychology, ۳۰:۳۳۹.
Hewitt, P.L. and Flett, G.L. (1991) Perfectionism in the Self and Social Contexts: Conceptualization, Assessment and Association with Psychopathology. Journal of Personality and Social Psychology, ۶۰, ۴۵۶-۴۷۰.
Hewitt, P. L., & Flett, G. L. (1991b). Perfectionism in the self and social contexts: conceptualization, assessment, and association with psychopathology. Journal of personality and social psychology, ۶۰(۳), ۴۵۶.
Hewitt, P. L., & Flett, G. L. (۱۹۸۹). The Multidimensional Perfectionism Scale: Development and validation. [Abstract]. Canadian Psychology, 30, (۲a), p. 339.
Hewitt, P. L., Mittelstaedt, W. M., & Wollert, R. (۱۹۸۹). Validation of a measure of perfectionism. Journal of Personality Assessment, 53, ۱۳۳-۱۴۴.
Hollender, M.H. (1965). Perfectionism. Comprehensive Psychiatry, ۶, ۹۴-۱۰۳.
Kurdek, L. A. (1993). The relation between family structure and young adolescents’ appraisals of family climate and parenting behavior. Journal of Family Issues, 14, ۲۷۹-۲۹۱.
Orange, C. (1997). Gifted students and perfectionism. Roeper Review, ۲۰(۱), ۳۹-۴۱.
Pacht, A. R. (1984). Reflections on perfection. American Psychologist, 39, ۳۸۶-۳۹۰.
Papadomarkaki, E. and Portinou, S. (2012) Clinical Perfectionism and Cognitive Behavioral Therapy. Psychiat rike, ۲۳, ۶۱-۷۱.
Parker, W. D., & Adkins, K. K. (1995). A psychometric examination of the Multidimensional Perfectionism Scale. Journal of Psychopathology and Behavioral Assessment, ۱۷(۴), ۳۲۳-۳۳۴.
Radziszewska, B., Richardson, J. L., Dent, C. W., & Flay, B. R. (1996). Parenting style and adolescent depressive symptoms, smoking, and academic achievement: Ethnic, gender, and sex differences. Journal of Behavioral Medicine, 19, ۲۸۹-۳۰۳.
Saboonchi, F., & Lundh, L. (1997). Perfectionism, Felf-Consciousness and Anxiety. Personality and Individual Differences, ۲۲,۹۲۱-۹۲۸.
Slade, P. D., Coppel, D. B., & Townes, B. D. (2009). Neurocognitive correlates of positive and negative perfectionism. International Journal of Neuroscience, ۱۱۹(۱۰), ۱۷۴۱-۱۷۵۴.
Slade, P. D., Newton, T., Butler, N. M., & Murphy, P. (1991). An experimental analysis of perfectionism and dissatisfaction. British Journal of Clinical Psychology, ۳۰(۲), ۱۶۹-۱۷۶.
Slaney, R. B., Rice, K. G., & Ashby, J. S. (2002). A programmatic approach to measuring perfectionism: The Almost Perfect Scales.
Snell Jr, W. E., Overbey, G. A., & Brewer, A. L. (2005). Parenting perfectionism and the parenting role. Personality and Individual Differences, ۳۹(۳), ۶۱۳-۶۲۴.
Terry-Short, L. A., Owens, R. G., Slade, P. D., & Dewey, M. E. (1995). Positive and negative perfectionism. Personality and Individual Differences, 18, ۶۶۳-۶۶۸.
Ulu, I. P., & Tezer, E. (2010). Adaptive and maladaptive perfectionism, adult attachment, and big five personality traits. The Journal of Psychology, ۱۴۴(۴), ۳۲۷-۳۴۰.
Wang, K. T., Slaney, R. B., & Rice, K. G. (2007). Perfectionism in Chinese university students from Taiwan: A study of psychological well-being and achievement motivation. Personality and Individual Differences, ۴۲(۷), ۱۲۷۹-۱۲۹۰