رویکرد بیرونی – درونی دیگر موثر نیست .
شما تا چند سال پیش می توانستید با رویکرد بیرونی – درونی خانواده ای را به خوبی اداره و مدیریت کنید . ولی این روش امروزه دیگر موثر نیست . امروزه موفقیت ها فقط از رویکرد درونی – بیرونی حاصل می شود . ما می توانیم عامل تغییرات پایدار در خانواده مان باشیم . ما مجبوریم برای پروازی جدید برنامه ریزی کنیم تا بتوانیم آن سوی آشفتگی ها بایستیم و در واقع جهت درست را بیابیم .
وضعیت آداب و سنن و مشکلات و مسائل خانواده ها تغییر کرده است . ما باید درک کنیم و بپذیریم که اکنون نقش والدین بیشتر از هر وقت دیگری حیاتی و غیر قابل تعویض است . ما نمی توانیم برای تعلیم اصول ثابتی که در زندگی حاکم است ، به فرزندانمان ، به نقش ها و الگوهای اجتماعی تکیه کنیم . اگر این الگو ها می توانستند این کار را بکنند که باید تحسینشان می کردیم . ولی می دانیم که نمی توان به آنها متکی بود . خود ما باید راهنمای خانواده خود باشیم . فرزندانمان بیش از هر زمان دیگری به ما نیاز دارند . آنها محتاج حمایت و نصایح والدین هستند .
بنابراین چطور باید این کار را انجام دهیم ؟ چطور می توانیم خانواده مان را در جهتی سازنده و مفید هدایت کنیم ؟
هیچ ساختاری به تنهایی نمی تواند در اولویت بخشیدن به خانواده ، بیش از اختصاص دادن یک وقت ویژه در طول هفته ، به خانواده شما کمک کند .هیچ چیز دیگری نمی تواند برای فرزندان شما در حال و آینده از این جلسات صمیمانه خانوادگی مفید تر باشد . برنامه ریزی ، تعلیم ، حل مشکلات و تفریح می تواند موضوعات این جلسات باشد .
پدری در این مورد احساسات خود را این گونه بیان می کند :
در دوران کودکی ، خانواده ام جز بحث و مشاجره کار دیگری نمی کردند . من یک پسر بچه بودم و تمام اعضای خانواده به من می گفتند که تو بی لیاقتی و نمی توانی هیچ کاری را درست انجام دهی .
من هم باورم شده بود که در مدرسه دانش آموز نا موفقی هستم . این مشکل تا جایی شدت یافت که من اعتماد به نفسم را حتی برای انجام کارهایی که به کمی هوش و ذکاوت نیاز داشت ، از دست دادم .
من از جلسات خانوادگی فرار می کردم ، چون فکر می کردم نمی توانم از پس آن برآیم . اما پس از آنکه همسرم یک هفته این جلسات را برگزار کرد و هفته ی بعد دخترم کنترل جلسه را به دست گرفت ، تصمیم گرفتم جلسه بعد موضوعی برای بحث کردن مطرح کنم.
این کار به من جرات داد و نیرویی در من آزاد شدکه در دوران کودکی از دست داده بودم . من به اعضای خانواده ام گفتم که چرا آنقدر خوشحالم که پدر آنها هستم . و بعد کارهایی انجام دادم که قبلا هرگز انجام نداده بودم .به همه ی آنها گفتم که چقدر دوستشان دارم . برای اولین بار احساس می کردم یک پدر واقعی هستم .
جلسات خانوادگی پاسخ موثری به مشکلات خانوادگی می دهد . تعهد به این جلسات به بچه ها می فهماند که خانواده چقدر مهم است . نشان می دهد که مشکلات یکی از اعضای خانواده مشکلات همه خانواده است و خوشحالی یا موفقیت یکی از اعضا خوشحالی و موفقیت کل خانواده محسوب می شود .
پدری ماجرای زیر را تعریف می کند .
دوسال پیش من و همسرم متوجه شدیم که تابستان ها خیلی سرمان شلوغ است و نمی توانیم آن طور که دلمان می خواهد در کنار بچه هاکه به مدرسه نمی رفتند باشیم .به همین دلیل جلسه ای ترتیب دادیم و از بچه ها خواستیم که به ما بگویند که دوست دارند در تابستان چه کارهایی انجام بدهیم . آنهابه کارهای زیاد ی اشاره کردند از شنا و تفریح و بستنی خوردن گرفته تا کوهنوردی و مسافرت. بعد فهرستی از این فعالیت ها تهیه کردیم و فعالیت هایی که برای خانواده مقدور بود را در اولویت قرار دادیم . و بعد از روی تقویم برنامه ریزی کردیم .
بچه ها که دیدند ما برای کارهای دلخواهشان واقعا برنامه ریزی کرده ایم ،به شوق آمدند . و در طول تابستان متوجه شدیم که این برنامه ریزی روحیه همه را تغییر داده است.