هدایت درونی
نظام هدایت درونی ما توسط افکار، احساسات، رویاها و احساس های جسمی ما متوقف می شوند یا به حرکت می افتند. بدن ما طوری درست شده که به صورت ایستگاه های فرستنده و گیرنده انرژی و اطلاعات عمل کند.
تماس داشتن با راهبرد درونی ، یعنی، حس کردن راهمان در گستره حیات، و در این راه از همه ابزارهای خود کمک گرفتن: ذهن، جسم، احساسات و روح.
ما میتوانیم به حس شهودی خود و صداقت آن در مورد چیزی یا کسی باور داشته باشیم. این بدان سبب است که شبکه خورشیدی- جایی در بدن که ما معمولا واکنش شهودی را حس می کنیم- در واقع یک مغز ساده است.
این شبکه ضمنا یک مرکز شهودی عظیمی بوده و آن بخش از بدن است که ما را متوجه می کند آیا در امان هستیم یا نه و اینکه آنچه می شنویم کذب است یا درست.
ما باید روش هایی را دنبال کنیم که موافق و در جهت نیازهای بدن ما می باشد. میتوانیم از چیزهای ساده شروع کنیم. وقتی احساس خستگی می کنید باید استراحت کنید.
وقتی با خواندن متنی گریه تان می گیرد، گریه کنید. وقتی قسمتهایی از متنی را نمی توانید بخوانید دقت نمایید – این قسمت ها ممکن است اشاره به موضوعاتی داشته باشند که برای شما ناخوشایند است-
سعی کنید به واکنش های خود توجه کنید. درست پس از نوشتن این جملات بود که متوجه شدم پاهایم بی حس شده اند. مدت مدیدی بود که روی صندلی نشسته بودم و نیاز بدن به استراحت را مورد غفلت قرار داده بودم. پس از ده دقیقه پیاده روی روی چمن و کشیدن نفس عمیق ، احساس کردم سرحال و شاداب شده ام.
باید به جسم خود به علت خرد ذاتی او اهمیت و اعتبار دهیم. ضمنا نیازی نیست که دقیقا بدانیم چرا فلان اتفاق در بدنمان می افتد تا به آن پاسخ دهیم. نیازی نیست که بدانید چرا قلبتان تپش دارد، یا چرا دوست دارید گریه کنید.
بدن ما با ارسال پیامهایی ما را به سوی شفا بخشی هدایت میکند. اگر بار اول به پیام جسم توجه نکنی ، دفعه بعد با چکش بزرگتری به سراغمان خواهد آمد.
برای آگاه شدن از نظام راهبرد درونی ناگزیریم به احساسات خود اعتماد کنیم. انجام این کار چندان آسان نیست ، چون به بسیاری از ما آموخته شده به گونه ای زندگی کنیم که گویی تمام مدت در یک موقعیت اضطراری به سر می بریم. با خود می گوییم « به این احساس، بعداً رسیدگی می کنم، فعلاً وقت ندارم اکنون باید آن گزارش را بخوانم یا غذا آماده کنم یا چیزهای دیگر.»
این تأخیر و نادیده گرفتن ها سبب می شود بدن ناگزیر شود با صدای بلندتر و بلندتری نیازهای خود را به گوش ما برساند.
به ما نیاموخته اند که قدرتی درونی و ذاتی داریم که می تواند با درد مقابله کند، و اینکه بدن ما می داند چگونه این کار را انجام دهد. گریه یکی از روش هایی است که به کمک آن سموم را از بدن خارج می سازیم. اشک دارای سمومی است که بدن نیاز دارد، بیرون بریزد.
ترکیبات شیمیایی اشک شادی و اشک غم از هم متفاوتند و تأثیرپذیر از هورمون ها هستند. آنها ضمناً کارهای مختلفی انجام می دهند.
هنگامی که رهایی کامل هیجانی را تجربه می کنیم، بدن و روحمان پاک و رها می شوند.
ما فقط هنگامی در مورد موضوع یا موقعیتی بصیرت و آگاهی پیدا می کنیم که احساساتمان را در مورد آن درک کنیم و اگر لازم باشد اشکی بریزیم.
جالب توجه است که اشک های شادی و غم به طور فیزیولوژیکی و شیمیایی از هم جدا هستند، اگرچه کاملا به هم شبیه می باشند.
خیلی ساده، بسیاری از بیماری ها نتیجه پایانی احساساتی هستند که سرکوب شده، بیان نشده و یا سالهای سال تجربه نشده اند.
شفا هنگامی صورت می گیرد که ما به خود اجازه دهیم ، احساساتی را که در گذشته سرکوب یا سعی در فراموشی آن کرده ایم، احساس و بیان و رها سازیم. من این را دادن “شکافِ هیجانی و زهکشی ” احساسی می نامم. همانند درمان یک دمُل یا ورم چرکی، که باز کردن و تخلیه و بیرون ریختن چرک توسط جراح انجام می گیرد.
بچه ها احساسات خود را به طور طبیعی و فوری رها می کنند. هریک از ما هم از توانایی فطری و ذاتی برای انجام این کار برخورداریم. با وجود این چون فرهنگ ما سرکوبی هیجانات را تقدیس می کند، ما هم از کودکی یاد می گیریم چگونه هیجانات خود را فرو دهیم.
چنانچه مایل شویم با «آنچه هست» باشیم _به جای آنکه از آن فرار کنیم_ اغلب این توانایی را پیدا می کنیم تجارب دردناکی را که سالهاست در درونمان نهفته، باقیمانده و مقدار زیادی از انرژی ما را مستهلک کرده است، پشت سر بگذاریم.
استفن لوین این تجربه را «دردی که درد را پایان می بخشد» نام گذاری می کند.
هنگامی که خود را به طور کلی از هیجانات غالب رها می سازیم، جسم، ذهن و روح؛ پاک و آزاد و بصیرت ها نمایان می شوند و خود ادراکی، که مدت ها مدفون مانده بود، باز می گردد.
کریستین نورتراپ ، جسم زن جان زن